پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، ترجمه فارسى قرآن كريم نسبت به گذشته شتاب بيشترى گرفت، همان گونه كه در يكصد سال اخير نسبت به گذشته شتاب بيشترى داشته است. تازهترين ترجمه فارسى عرضه شده، ترجمه آيت اللّه دكتر محمد صادقى تهرانى است كه از سوى انتشارات كليدر به چاپ رسيده است. در ارديبهشت ماه سال جارى در ملاقاتى حضورى، ايشان ضمن اهداى نسخهاى از ترجمه خود به اين جانب، پيشنهاد كردند كه آن را مطالعه و اشتباهات احتمالى آن را يادداشت كنم. بنده هم با كنار گذاشتن برخى از برنامههاى كارى روزانه خود، بنا به نظر ايشان به بررسى آن پرداختم. اين ترجمه با وجود محاسن مختلفى كه دارد، همچون ديگر ترجمههايى كه تاكنون عرضه شده، خالى از لغزش و يا بهتر بگوييم، ترك اولى نيست. يكى از مشكلات مترجمان قرآن اين است كه پس از پايان ترجمه كه طبعاً چندين سال به طول مىانجامد، صبر لازم را براى بررسى دقيق و بازخوانى مكرر آن ـ چه توسط خود و چه توسط ديگران ـ به خرج نمىدهند. تاكنون هيچ مترجمى از آفت تعجيل در چاپ ترجمه خود مصون نمانده است. ترجمه مورد نظر ما نيز از اين قاعده عمومى مستثنا نيست.
از جمله مسائلى كه در ده سال اخير در مورد روش ترجمه قرآن مطرح شده، ضرورت يكسانسازى تعبيرات در ترجمه آيات و عبارات و نيز مفردات قرآنى است. موارد مختلفى از نقد حاضر و نيز ادامه آن در شماره آينده نشان مىدهد كه اگر در ترجمه به اين امر توجه كافى مىشد، پارهاى از اشكالات خود به خود برطرف مىگرديد.
در ترجمه مورد بحث، در اين بخش، سورههاى فاتحه و بقره را بررسى مىكنيم و بقيه سورهها را به خواست خدا در شماره بعدى مطرح خواهيم كرد. اميدوارم اين نوشتار كه حاصل تلاشى خالصانه است، مورد توجه مترجم گرانقدر قرار گيرد و در عرضه بهتر اين اثر در چاپهاى بعدى مؤثر و كارساز باشد. تاريخ ترجمه قرآن به طور آشكار به ما نشان مىدهد كه هيچ مترجمى از لغزش در ترجمه ايمن نبوده و دقيقاً از همين جاست كه فكر ترجمه دستهجمعى قرآن به ميان آمده است؛ البته آن هم در عمل مشكلات بسيارى دارد و اگر هم به تحقق برسد، هرگز حق مطلب را ادا نخواهد كرد و جاى اصل را نخواهد گرفت؛ و اين خود نشانگر اعجاز قرآن كريم است.
اينك به يك يك مواردى كه مىتوان آن را لغزش يا ترك اولى ناميد، مىپردازيم.
مالِكِ يَوْمِ الدّينِ
«مالك روز بروز طاعت».
بررسى: مترجم محترم واژه «دين» را به «بروز طاعت» ترجمه كرده و در پانويس هم توضيحاتى درباره آن دادهاند. اگر در اين آيه به برداشت خاصى از واژه «دين» پاىبند باشيم، لازم است همه جا آن را يكسان و طبق همان برداشت ترجمه كنيم، ولى مترجم محترم در بعضى موارد، همچون ساير مترجمان «يَوْمِ الدّينِ» را به «روز جزا» ترجمه كردهاند. يَوْمِ الدّينِ در 12 آيه مختلف قرآن تكرار شده كه از آن ميان در آيات 56 واقعه (56)، 26 معارج (70)، 46 مدثر (74) و 11 مطففين (83) به «روز جزا» ترجمه شده و در آيه 18 انفطار (82) خود واژه «دين» در ترجمه به كار رفته است. اگر به جاى «روز بروز طاعت» حداقل «روزبروز اعمال» مىآوردند، بهتر بود؛ چون طاعت فقط بار مثبت دارد و به معناى عبادت و اطاعت و فرمانبردارى است، پس تكليف جنايتها و خيانتها و گناهان مختلف ديگر چه مىشود؟ كِى، كجا و چگونه بايد بروز و تجسم كند؟ برخلاف واژه «جزا» كه شامل پاداش و عقوبت است و مىتواند واژه جامع و كاملى براى ترجمه «دين» باشد. اگر قرار باشد همه مواردى كه در قرآن تعبير «يوم الدين» آمده يكسان ترجمه شود و يكى از دو عبارت: «روز بروز طاعت» و «روز جزا» (كه هر دو را استاد به كار بردهاند) انتخاب شود، بهتر است «روز جزا» انتخاب گردد كه براى همگان قابل درك است.
يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فى اذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ
«از (نهيب آذرخشها (و) بيم مرگ، سرانگشتانشان را در گوشهايشان مىنهند».
بررسى: «حذر الموت» عطف بر «الصواعق» نيست، بلكه مفعول لاجله است. ترجمه درست آن اين است: «انگشتان خود را از [نهيب] آذرخشها، براى حذر از مرگ در گوشهايشان مىنهند.» ترجمه اين جانب از آيه اين است: «از بيم مرگ در برابر [نهيب] صاعقهها، انگشت در گوشهاى خود فرو مىبرند.» ولى ترجمه اول بهتر است.
وَ أُتُوا بِه مُتَشابِهًا
«و آنجا رزقى همانند به آنان [از هم اكنون] داده شد».
بررسى: فعل «أُتُوا بِه» در اين آيه مجهول و «باء» در آن باى تعديه است و در ترجمه طبق قاعده بايد از تعبير «آورده شدن» استفاده شود، كه مترجم محترم به جاى آن از تعبير «داده شدن» بهره بردهاند و ظاهراً با «اوتوا» فعل مجهول از باب افعال كه به معناى «داده شدند» است اشتباه شده است. علت اشتباه هم اين است كه فعل «اوتوا» در قرآن فراوان آمده ولى «اتوا» در همين يك مورد آمده است. ترجمه اين جانب از آيه اين است: «و مشابه آن [نعمتها ]برايشان آورده شود».
إِنَّ اللّهَ لا يَسْتَحْيى أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها
«همانا خدا از اينكه به پشهاى ـ چه فروتر و چه فراتر ـ از آن مثلى زند، شرم نمىكند».
بررسى: عبارت «چه فروتر و چه فراتر» ترجمه «فما فوقها» نيست. يكى از اين دو بايد داخل قلاب قرار گيرد؛ اگر برداشت مترجم محترم از تعبير «فما فوقها» بالاتر در خُردى است، كلمه «فراتر» در قلاب باشد، و اگر برداشت ايشان بالاتر در بزرگى است، «فروتر» در قلاب قرار گيرد. البته منطقىتر اين است كه «فروتر» داخل قلاب باشد. ترجمه درست با تعبير خود مترجم محترم به اين صورت است: «همانا خدا از اينكه به پشهاى و فراتر [يا فروتر] از آن مثلى زند شرم نمىكند».
وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى
«بر شما آرامش و ترنجبين را فروفرستاديم».
بررسى: دو واژه «مَنّ» و «سلوى» علاوه بر اين آيه، در دو آيه ديگر هم آمده است. در آيه 160 اعراف (7) «مَنّ» و «سلوى» را گزانگبين و آرامش ترجمه كردهاند و در آيه 80 طه (20) ترنجبين و امنيت. به درستى روشن نيست براى هر يك از اين دو واژه، چه ترجمهاى مورد نظرشان بوده است. در واقع براى «منّ» سه معنى: آرامش، گزانگبين و ترنجبين آوردهاند، و براى «سلوى» سه معنى: ترنجبين، آرامش و امنيت. در آيات 57 بقره و 160 اعراف، هيچ توضيحى درپانويس نداده ولى در آيه 80 طه توضيحى به اين شرح دادهاند: «سلوى، برخلاف گمان گروهى كه آن را پرندهاى گمان كردهاند، در لغت به معناى امنيت است، و طعام واحد در آيه 2:61 دليلى ديگر است كه سلوى خوراكىاى ديگر پس از منّ نيست». ذكر اين نكته لازم است كه گزانگبين و ترنجبين تنها تشابه اسمى دارند و دو چيز كاملاً متفاوت و متمايز از يكديگرند. بعيد نيست كه به هنگام تحرير، يكى از اين دو كلمه به علت سهوالقلم به جاى ديگرى آمده باشد. اما در مورد «آرامش»، اين كلمه در قرآن با واژه «سكينه» آمده و در آيات 26 و 40 توبه (9) و نيز 26 فتح (48) به عنوان يك موهبت الهى معرفى شده كه بر پيامبر (ص) و مؤمنان چند بار در مواقع حساس و دشوار به علت صبر و پايدارىشان فرود آمده است، ولى مىدانيم در مورد افرادى كه منّ و سلوى در اختيارشان قرار گرفته بود، در آيه 61 بقره مىفرمايد: وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ بآءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ. در ضمن مىدانيم كه اين آرامش براى پيامبر و مؤمنان، آن هم نه براى هميشه، بلكه در مواقع حساس و دشوار كه به رغم مشكلات، پايدارى و توكل داشتند، مانند جنگ حنين و هنگام تعقيب دشمن، مخفى شدن در غار و نيز هنگام فشار متعصبانه مشركان در جريان عهدنامه حديبيه نازل شده و بديهى است كه منحصر به آن موارد و آن اشخاص هم نمىتواند باشد. در طول تاريخ همواره مؤمنان واقعى كه مانند پيامبر و يارانش، براى دفاع از حق در مواقع دشوار و حساس، توكل و پايدارى دارند، مىتوانند از نزول سكينه الهى برخوردار شوند. حال اگر بخواهيم همين سكينه و آرامش را به كسانى كه گرفتار ذلت و مسكنت و خشم الهى بودهاند و به جاى فداكارى در كنار پيامبرشان، همواره موجب ناراحتى و مزاحمت او بودهاند تعميم بدهيم، دچار تناقض خواهيم شد.
اما اينكه مترجم محترم در پاورقى استدلال كردهاند كه طعام واحد در آيه 61 بقره دليل اين است كه «سلوى» خوراكى ديگرى پس از «منّ» نيست، قابل قبول نيست، زيرا اگر كسى همه روزه غذايش مثلاً منحصر به نان و پنير و سبزى باشد، در واقع هر روز طعام واحدى داشته و لازم نيست هر يك از نان و پنير و سبزى را غذاى واحد و مجموعه را سه غذا بدانيم. ترجمه اين جانب از اين دو واژه كه در هر سه آيه يكسان آمده چنين است: «نعمتى گياهى و نعمتى از گوشت پرندگان».
فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا
«از (نعمتهاى) آن ـ هرگونه و هر كجا خواستيد ـ پاكيزه و فراوان بخوريد».
بررسى: واژه «هرگونه» افزوده تفسيرى است و بايد داخل پرانتز قرار گيرد؛ ولى آوردن آن لازم نيست. استاد همين عبارت را كه در آيه 35 بقره آمده، درست و بدون افزودن «هرگونه» ترجمه كردهاند. آيات 19 و 161 اعراف نيز همين اشكال را دارد. ضمناً استاد در آيه 69 طه (20) كه شامل واژه «حيث» است، تعبير «هرگونه» را به درستى داخل پرانتز قرار داده و در ساير آياتى كه «حيث» آمده و حدود 30 مورد است، بدون افزودن «هرگونه» آوردهاند. يك مورد ديگر هم آيه 191 بقره است: وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ كه چنين ترجمه شده است: «و همان گونه كه شما را (از مسجد الحرام و...) بيرون راندند، آنان را بيرون رانيد» كه بايد به اين صورت اصلاح شود: از همانجا كه شما را بيرون راندند، آنان را بيرون رانيد».
أَوَلايَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ
«آيا و نمىدانند كه خدا آنچه را پوشيده مىدارند و آنچه را آشكار مىكنند همى مىداند».
بررسى: تعبير «آيا و» هرچند با خود آيه مطابقت دارد ولى در زبان فارسى بسيار نامأنوس و غيرعادى است. ترجمه بايد ضمن دقيق بودن، با مقتضيات زبان مقصد نيز هماهنگ باشد. در ترجمه قرآن كه خود زيبايى و بلاغت را در حد كمال دارد، لازم است از به كار گرفتن كلماتى كه به شيوايى متن لطمه مىزند پرهيز شود. در ترجمه تمامى آيات قرآن همواره براى روان بودن، كلمات نسبت به نظم متن اصلى پس و پيش مىشود؛ مثلاً در همين آيه و در همين ترجمه، ترجمه «يعلم» كه وسط آيه قرار دارد، به درستى در انتهاى عبارت ترجمه آمده است، پس چگونه نتوانيم ترجمه حروف را جا به جا كنيم؟ استاد همين كلمه را در آيه 100 اعراف (7)و 7 شعراء (26) به درستى «و آيا» ترجمه كردهاند؛ و نيز در آيه 44 ابراهيم (14) به درستى «ومگر» ترجمه نمودهاند.
بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِه خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ
«آرى كسى كه بدىاى را به دست آوَرْد و خطايش او را دربر گرفت، اينان همراهان آتشند، (و) ايشان در آن ماندگارند».
بررسى: نيمه اول و دوم ترجمه از نظر فاعل، انسجام و هماهنگى لازم را ندارد. در آغاز جمله به صورت مفرد آمده: «كسى كه بدىاى به دست آورد» و در بخش پايانى آيه به صورت جمع آمده است: «اينان همراهان آتشند و ايشان در آن ماندگارند». قابل ذكر است كه «من» موصوله در زبان عربى براى مفرد و جمع يكسان به كار مىرود و ارجاع ضمير مفرد به آن، به خاطر شكل لفظ موصول است كه نبايد موجب اشتباه شود. مفرد يا جمع بودن آن از جواب شرط فهميده مىشود. ترجمه اين جانب از آيه چنين است: «آرى آنان كه مرتكب خطا شوند و آثار گناه سراسر وجودشان را فرا گيرد، جاودانه دوزخىاند».
نظير اين مورد در سوره بقره، آيات 38، 121، 229 و 275 نيز هست كه مترجم محترم آن را درست ترجمه كردهاند. ترجمه آيه 181 بقره نيز همين اشكال را دارد: فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّمآ إِثْمُهُ عَلَى الَّذينَ يُبَدِّلُونَهُ «پس هر كس اين (وصيت واجب) را پس از (اينكه) آن را شنيده ـ تغيير دهد ـ گناهش تنها بر (گردن) كسانى است كه آن را تغيير مىدهند».
ترجمه اين جانب از آيه بدين صورت است: «آنانكه وصيت را پس از شنيدنش [آگاهانه] تغيير دهند، گناهش متوجه [وصيت كننده نيست، بلكه بر عهده] كسانى است كه عامل اين تغيير بودهاند».
أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ
«اينان بهشتيانند».
بررسى: واژه «اينان» معادل «هؤلاء» است؛ در اينجا بهتر است واژه «آنان» بيايد. اين سهوالقلم در آيات 16، 27، 81، 86، 114، 175 و 177 بقره و نيز موارد ديگرى در ساير سورهها ديده مىشود.
فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ
«پس چه اندك ايمان مىآورند».
بررسى: لفظ «چه» در زبان فارسى براى تعجب به كار مىرود و اين آيه شكل تعجبى ندارد. ترجمه درست آن اين است: «اندكى ايمان مىآورند». مترجم محترم مشابه همين عبارت را در آيه 3 اعراف (7) «قليلاً ما تذكّرون» از اين نظر درست ترجمه كردهاند، ولى اين مقوله در سراسر ترجمه موارد مشابه ديگرى نيز دارد كه درست ترجمه نشده است.
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِه أَنْفُسَهُمْ
«بدا به آنچه خودِ (آلوده به شهوات)شان را با آن خريدند».
بررسى: هر چند واژه «اشتراء» از اضداد است و به معناى خريدن و فروختن هر دو به كار مىرود و در قرآن هم به هر دو معنى آمده است، ولى خريدن در اينجا مناسب نيست. هر كس مالك نفس خويش است كه خدا در اختيارش گذاشته؛ ولى بعضى اشخاص نفس خود را به بهاى كمى به ستمگران مىفروشند و در خدمت آنان قرار مىگيرند. بعضى نيز نفس خود را به بهاى بسيار سنگينى ـ كه بهشت و رضاى خداست ـ مىفروشند و خريدار آن خداست؛ چنان كه در آيه 207 بقره فرموده است: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ. مترجم گرامى در اين آيه، همين كلمه را به درستى به معناى فروختن ترجمه كردهاند. ضمناً در آيه 41 بقره «لاتشتروا بآياتى ثمنا قليلا» نيز همين اشتباه رخ داده و به اين شكل ترجمه شده است: «آيات مرا به بهاى اندك نخريد». اگر كسى چيز گرانبهايى را به بهايى اندك بخرد، كار بدى نكرده است. بنابراين، در اينجا هم بايد گفته شود: «آيات مرا به بهايى اندك مفروشيد».
يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْيُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِه مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ
«هر يك از ايشان آرزو دارد كه كاش هزار سال عمر كند، حال آنكه اگر چنين عمرى (هم به او) داده شود، دوركننده او از عذاب نيست».
بررسى: اين ترجمه در صورتى صحيح است كه در عبارت «أَنْ يُعَمَّرَ»، «إن» به كسر همزه و فعل مجزوم باشد، در حالى كه اَن مصدريه است. ترجمه اين جانب از آيه بدين صورت است: «هر يك از آنها دوست دارد كه به او هزار سال عمر داده شود، با آنكه زندگى ديرپاداشتن هم او را از عذاب دور نخواهد ساخت».
وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِه أَنْفُسَهُمْ
«(واى كه) چه بد بود آنچه بدان خود فروشى كردند».
بررسى: «بئس» فعل ذم است و جمله تعجبى نيست، بلكه اخبارى است و در ترجمه آن نبايد از تعبير «چه» استفاده شود. مترجم گرامى مشابه همين عبارت را در آيه 90 بقره درست ترجمه كردهاند، ولى در آنجا اشكال ديگرى وجود دارد كه قبلاً مطرح كرديم. در آيات 102 و 126 و 206 بقره و نيز آيات ديگرى در ساير سور كه شامل حرف بئس و نعم است، نيز همين اشكال وجود دارد. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «خود را به بد بهايى فروختند».
وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ
«و چه كسى ـ جز آنكس كه خويشتن را سبك داشته ـ از آيين ابراهيم روى برمىتابد؟ مگر كسى كه خود را سبك [:سفيه] دانسته».
بررسى: بخشى از اين آيه دوبار ترجمه شده است.
وَ إِنْ كانَتْ لَكَبيرَةً إِلاّ عَلَى الَّذينَ هَدَى اللّهُ
«هر چند (اين كار) جز بر كسانى كه خدا هدايت (شان) كرده، سخت گران بود».
بررسى: حرف «ان» در آيه، مخففه از ثقيله است، دليل آن هم لام مفتوح است كه پس از «ان» بر سر كلمه «كبيرة» آمده است، ولى مترجم محترم آن را وصليه فرض كردهاند. بخش آخر ترجمه نشان مىدهد كه ظاهراً مترجم گرامى به هنگام ترجمه، متوجه لام مفتوح در جمله شدهاند، ولى به نشانه بودن آن توجه نكردهاند. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «مسلماً [ترك سنتها] دشوار است، [ولى] نه براى كسانى كه خدا هدايت [شان ]كرده است».
مترجم محترم مشابه همين مورد را در آيات 156 انعام (6)، 78 حجر (15)، 108 اسراء (17)، 63 طه (20)، 30 مؤمنون (23)، 186 شعراء (26)، 56 زمر (39)؛ 51 قلم (68) درست ترجمه كردهاند؛ ولى ترجمه آيات 198 بقره (2)، 164 آل عمران (3)، 29 يونس (10)، 3 و 91 يوسف (12)، 49 روم (30)، 167 صافات (37) و 2 جمعه (62) نياز به اصلاح دارد.
فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنى وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتى عَلَيْكُمْ
«پس از آنان نهراسيد و از من بهراسيد و تا نعمت خود را بر شما كامل گردانم».
بررسى: عبارت «لأتم نعمتى» به وسيله واو عطف به غايتى محذوف عطف شده كه بايد در ترجمه لحاظ گردد. استاد در پانويس توضيحى دادهاند به اين شكل: «اين واو عطفى است به جريان همانند و محذوف» كه مشخص مىكند ايشان توجه به اين نكته ظريف داشتهاند، ولى آن را در ترجمه منظور نكردهاند. در اكثر موارد مشابه نيز، علاوه بر اينكه محذوف را نياوردهاند، به همين توضيح هم درپاورقى اشاره نكردهاند. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه بدين صورت است: «پس از آنان نترسيد و از [نافرمانى] من بترسيد تا [شما را توفيق دهم ]و نعمت خويش را بر شما به كمال رسانم».
ذكر اين نكته لازم است كه برخى از مترجمان براى درگيرنشدن با اين مشكل «واو» را حذف كرده، ولى برخى ديگر به گونهاى منطقى آن را حل كردهاند. مترجم محترم نيز در ترجمه آيه 166 آل عمران كه مورد مشابهى است، محذوف را آوردهاند كه بسيار جالب است، به اين شرح: وَ مآ أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنينَ «و روزى كه (در احد) آن دو گرده به هم برخوردند، آنچه به شما رسيد، به اذن خدا بود تا (شما را بيازمايد) و مؤمنان را نشانه نهد». و نيز آيه 17 انفال: وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمى وَ لِيُبْلِىَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا «و چون (ريگ به طرف آنان) افكندى تو (خود) نيفكندى، بلكه خدا افكند (تا كافران را مغلوب كند) و تا بدين وسيله مؤمنان را از آن (كشتار) با آزمايشى نيكو بيازمايد».
نكته شايان توجه كه در اينجا لازم است افزوده شود، اين است كه در ميان تمام آياتى كه بايد در آنها غايت محذوف در نظر گرفت، استثنائاً در آيه 150 بقره كه محل اصلى بحث است، مىتوان به جاى افزودن غايت محذوف، عبارت «ولأتم نعمتى عليكم» را بر جمله «لئلا يكون للناس عليكم حجّة» عطف كرد كه هر دو غايت و نتيجه براى «فولّوا وجوهكم» باشند. در اين صورت جمله «فلا تخشوهم و اخشونى» يك جمله معترضه خواهد بود.
كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ
«از پاكيزههاى آنچه روزىتان كردهايم بخوريد».
بررسى: علامه طباطبايى در الميزان ذيل اين آيه گفته است: عبارت «من طيبات ما رزقناكم» از قبيل اضافه صفت به موصوف است، نه از قبيل جانشين شدن صفت به جاى موصوف؛ و معناى آيه اين است كه «از روزى ما كه پاكيزه است، بخوريد». مترجم محترم همين عبارت را در آيه 57 بقره درست ترجمه كردهاند، به اين صورت:
«از خوراكىهاى پاكيزهاى كه به شما روزى دادهايم، بخوريد.»
وَ اشْكُرُوا لِلّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيّاهُ تَعْبُدُونَ
«و اگر تنها خدا را مىپرستيد، فقط او را سپاس گزاريد».
بررسى: واژه «فقط» در اين ترجمه اضافه است. اگر به عنوان افزوده تفسيرى لازم باشد، بايد درون پرانتز قرار گيرد.
فَمآ أَصْبَرَهُمْ عَلَى النّارِ
«پس (شگفتا!) چه چيز آنان را بر آتش شكيبا كرده است؟»
بررسى: اين ترجمه از نظر دستورى ايرادى ندارد، ولى «ما اصبر» در اينجا به وزن تعجب بهتر مىخورد تا باب افعال. اتفاقاً مترجم محترم خود، واژه شگفتا را داخل پرانتز آوردهاند كه اين مىرساند آيه در مقام بيان تعجب است. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «چه صبرى در برابر آتش دارند!»
يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ
«خدا براى شما آسانى را مىخواهد و براى شما دشوارى زيان آور را نمىخواهد و بايد همان شماره (مقرر) را تكميل كنيد».
بررسى: يك اشكال اين ترجمه اين است كه لام در «ولتكملوا» براى غايت است كه به صورت لام امر ترجمه شده است. اگر لام امر مىبود، مىبايست با افزودن واو، لام ساكن گردد. اشكال ديگر آن اين است كه فعل «لتكملوا» به وسيله واوِ عطف، به غايتى محذوف عطف شده كه در ترجمه لحاظ نشده است. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه بدين صورت است: «خدا براى شما آسانى مىخواهد نه مشقت، [اين حكم را مقرر كرد] تا [بدون مشكل روزهدارى كنيد] و شمار آن را كامل نماييد».
وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِهآ إِلَى الْحُكّامِ
«واموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد، حال آنكه (به عنوان رشوه قسمتى از) آنها را به سوى حاكمان مىافكنيد».
بررسى: در اين آيه «تدلوا» به «لا تأكلوا» عطف شده و فعل نهى است كه مجزوم گرديده ولى در ترجمه به صورت «تدلون» برگردان شده است. ترجمه اين جانب از آيه بدين صورت است: «اموال يكديگر را بين خود به ناحق مخوريد و آن را به رشوت به حكام [ظالم ]مدهيد».
وَ قاتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوآ
«در راه خدا با كسانى كه با شما كشتار مىكنند، كشتار كنيد و از عدالت تجاوز نكنيد».
بررسى: واژه «كشتار» معادل خوبى براى «قتال» نيست، زيرا كشتار در زبان فارسى به معناى بسيار كشتن است و معمولاً در مواردى به كار مىرود كه عده زيادى افراد بىدفاع را مىكشند. مثلاً مىگويند: قشون تيمور در سبزوار كشتار كردند و يا قشون مغول در نيشابور كشتار كردند. علاوه بر اين، در راه خدا كشتار كردن و از عدالت تجاوز نكردن، همراه با تضاد و تناقض است. مترجم محترم در پاورقى براى توجيه كاربرد واژه كشتار، توضيح دادهاند كه كشتار به معناى كشتن متقابل است، ولى چنين معنايى در فارسى براى اين كلمه گفته نشده است. به عنوان مثال، مسلخ گوسفندان را كشتارگاه مىنامند. اين به آن معنى نيست كه گوسفندان و آدميان يكديگر را مىكشند! در سراسر ترجمه، همه جا براى قتال، واژه كشتار آمده كه بهتر است به جاى آن واژه «كارزار» قرارداده شود. استاد در زيرنويس ديگرى كه بر ذيل همين آيه نگاشتهاند تعبيراتى آوردهاند كه كاملاً نامفهوم است، به اين صورت: «زيرا كه با غير مهاجران كشتار كنيد، يا پيش از كشتار مهاجران با آنان درگير شويد، بلكه تنها دفاع است و بس»! تشخيص منظور استاد از آوردن اين زيرنويس ممكن نيست؛ احتمال دارد اشتباه تايپى رخ داده باشد.
يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ
«هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد! در سلم و سلامتى درآييد».
بررسى: «سَلم» به فتح سين به معناى صلح و آشتى است كه در آيات 61 انفال (8) و 35 محمد (47) آمده است، ولى «سِلم» به كسر سين به معناى تسليم است؛ و چون خطاب به مؤمنان است، با توجه به مفهوم دو آيه قبل، منظور تسليم در برابر خداست. سِلم و اسلام و تسليم هرسه به يك معنى است. ترجمه اين جانب نيز در اين مورد لغزش دارد و معناى درست آيه اين است: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به حالت تسليم (در برابر خدا) درآييد».
يَسْـٔلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ
«از تو درباره ماهى كه كشتار در آن حرام است مىپرسند».
بررسى: در اين آيه سؤال از حكم جنگ در ماه حرام است، نه سؤال از اينكه ماه حرام كدام ماه است. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «از تو درباره جنگ در ماه حرام مىپرسند».
قُلْ قِتالٌ فيهِ كَبيرٌ وَ صَدٌّ عَنْسَبيلِ اللّهِ وَ كُفْرٌ بِه وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِه مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللّهِ
«بگو كشتار در آن (گناهى) بزرگ و بازداشتن از راه خدا و كفرورزيدن به او و مسجد الحرام [حج يا عمره] است».
بررسى: مترجم محترم ضمير در «به» را كه در عبارت «كفر به» آمده است، به مسجد الحرام هم عطف كردهاند. كفر به خدا معنى و مفهوم دارد، ولى كفر به مسجدالحرام نامفهوم است. در مورد اينكه مسجد الحرام را عطف به «سبيل اللّه» فرض كنيم يا عطف به «اللّه»، آيه 25 حج (22) مىتواند قرينه خوبى باشد. در آن آيه مىفرمايد: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سَوآءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ «كسانى كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا و مسجد الحرام ـ كه براى بومى و غير بومى يكسان قرار دادهايم ـ بازمىدارند.» چنان كه ملاحظه مىكنيد، در اين آيه، به طور صريح و روشن، مسجد الحرام بر «يصدون عن سبيل اللّه» عطف شده است. بنابراين در آيه مورد بحث هم به همين ترتيب بايد در نظر گرفت. ذكر اين نكته لازم است كه پس و پيش شدن كلمات در آيه، تنها منحصر به اينجا نيست؛ مثلاً در آيه 31 زخرف (43) وَ قالُوا لَوْلا نُزِّلَ هذَا الْقُرْانُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ (چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از اين دو شهر فرستاده نشد) «عظيم» صفت «رجل» است، ولى پس از «قريتين» آمده و اين پديده در قرآن، در مواردى به دليل حفظ موزون بودن كلام تكرار شده وحتى در يك مورد موجب اشتباه اكثريت نزديك به اتفاق مترجمان شده است كه در قسمت بعدى اين نقد در جاى خود آن را مطرح خواهيم كرد.
ترجمه اين جانب از آيه مورد بحث به اين صورت است: «بگو: جنگ در آن ماه [گناهى] است بزرگ، و[لى] بازداشتن [خلق] از راه خدا و انكار [الوهيت] او، و [بازداشتن از] مسجد الحرام و اخراج ساكنانش نزد خدا [گناهى] بزرگتر است.» در اين ترجمه اگر «مسجدالحرام» را با واو عطف در كنار «از راه خدا» قرار دهيم، نيازى به تكرار «بازداشتن از» نخواهد داشت و ترجمه سادهتر و بهتر خواهد شد.
وَلَوْ شآءَ اللّهُ لَأَعْنَتَكُمْ
«اگر خدا بخواهد (در اين باره) شما را به دشمنى هلاكتبارى مىاندازد».
بررسى: فرق «ان شاء» با «لوشاء» اين است كه اولى حالت مضارع دارد و دومى حالت ماضى. معناى «ان شاء» مىشود اگر خدا بخواهد و معناى «لوشاء» مىشود اگر خدا مىخواست، و از اين جهت فرقى ميان «لو شاءَ» و «لو يشاءُ» نيست، همان گونه كه فرقى ميان «ان شاءَ» و «ان يشاءُ» نيست. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «اگر خدا مىخواست، شما [مفسدين] را به ستوه مىآورد». مترجم گرامى در اكثر موارد مشابه، آيه را درست ترجمه كردهاند. يادآورى اين نكته ضرورى است كه اشتباه در ترجمه بعضى از مواردى كه «لوشاء» يا صيغههاى ديگر آن آمده است، آشكار نيست (مثل همين آيه مورد بحث) و براى خواننده مشكلى ايجاد نمىكند؛ ولى در بعضى موارد ديگر مانند آيه 176 اعراف (7) اشتباه ترجمه كاملاً آشكار است، به اين شرح: وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَويهُ، كه ترجمه مترجم گرامى از اين آيه بدين صورت است: «اگر بخواهيم (قدر) او را به وسيله آنها بالا مىبريم اما او به زمين (و زمينهاى) گراييد و از هواى نفس خود پيروى كرد». در آيه قبل سخن از عالمى است در زمان گذشته كه خدا به او كراماتى داده بود ولى او پيرو شيطان و هواى نفس شد و به پستى گراييد. چون بحث مربوط به گذشته است، بديهى است كه ترجمه «لوشاء» به «اگر خدا بخواهد» با مفاد آيه قبل و نيز با مفاد آيه مورد بحث هماهنگى ندارد.
وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ
«خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار مدهيد، (به اين منظور) كه نيكوكارى كنيد و پرهيزكارى كنيد و ميان مردم سازش دهيد».
بررسى: اين آيه به دو شكل مثبت و منفى ممكن است ترجمه شود، ولى شكل مثبت آن، يعنى به صورتى كه مترجم محترم ترجمه كردهاند، صورت منطقى ندارد. عموم مترجمان و مفسران در اين مورد بر عكس نظر دادهاند ـ كه البته اين دليل نادرست بودن آن نمىشود ـ مثلاً ترجمه استاد خرمشاهى از اين آيه اين است: «خدا را دستاويز سوگندهاى خود نسازيد كه از كار نيك و پرهيزكارى و آشتىدادن بين مردم، تن بزنيد».
ترجمههاى هماهنگ با ترجمه دكتر صادقى، ترجمه جلالالدين فارسى، ياسرى، مصباح زاده و رهنماست. ترجمه اين جانب از آيه چنين است: «[نام] خدا را دستاويزى براى سوگندهاى خويش قرار مدهيد تا [به اين وسيله] از نيكويى و پرهيزكارى و اصلاح بين مردم شانه خالى كنيد».
وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ
«و مادران فرزندان خود را دو سال تمام بايد شير دهند. [اين حكم] براى مردى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند».
بررسى: مشكل اين ترجمه اين است كه فاقد قيدى است كه به قرينه آيات قبل و بعد اين آيه بايد براى واژه «الوالدات» در نظر گرفت. توضيح اينكه چند آيه از قبل و بعد اين آيه به طور صريح موضوع متاركه زن و شوهر، و وضع زنان مطلقه را مطرح كردهاند و تمامى بخشهاى خود اين آيه نيز حاكى است كه آيه مربوط به مادرانى است كه از شوهر جدا شدهاند و كودك شيرخوار دارند، و اساساً مفاد آيه براى پيشگيرى از مشكلاتى است كه بر سر شيردادن كودك ممكن است بين پدر و مادرِ جدا شده پيش آيد. نخست مىفرمايد: دوران شيردادن دو سال است، ولى توافق طرفين مىتواند مدت آن را كوتاهتر كند و اگر توافقى حاصل نشد، مادر وظيفه دارد دو سال تمام شير دهد. نيز در صورت توافق مىتوانند براى شيردادن به جاى مادر، دايه انتخاب كنند. اين در صورتى است كه حقوق دايه، صريحاً مشخص شود، تا بعداً مشكلى در مورد شيردادن كودك پيش نيايد. ولى اگر مادر، خود شيردادن را بر عهده گرفت، تأمين هزينه زندگى او بر عهده پدر است، و حتى در صورت فوت پدر، وارثان بايد عهدهدار اين وظيفه باشند. به طورى كه ملاحظه مىشود، اين توضيحات و مقررات فقط مىتواند در مورد پدر و مادرى كه متاركه كرده و كودك شيرخوار دارند، مطرح شود، ولى در مورد زوجهايى كه زندگى عادى خود را مىگذارنند، طرح اين مسائل بىمعنى است. در ترجمه اين جانب در آغاز ترجمه آمده است: «مادرانِ [طلاق گرفته] دو سال تمام فرزندان خود را شير دهند...» و نيز در بخش پايانى ترجمه آمده است: «هر گاه پدر و مادر[ى كه متاركه كردهاند]، با توافق و مشورت يكديگر بخواهند [كودك را زودتر] از شير بازگيرند، گناهى بر آنها نيست...»
وَ إِنْ أَرَدْتُمْ َأنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَعَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ مآ اتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ
«و اگر خواستيد مادران به فرزندانشان شير دهند، بر شما گناهى نيست؛ هنگامى كه چيزى را كه (به آنان) پرداخت مىكنيد به شايستگى بپردازيد».
بررسى: اين كه اگر مادرى به فرزندش شير بدهد گناه نيست، از مقوله توضيح واضحات است، و از ابتداى خلقت انسان تا كنون هيچ كس در مورد آن ترديد نداشته است. در اينجا منظور از «تسترضعوا» درخواست شيردادن زنى غير از مادر است؛ و به اصطلاح منظور گرفتن دايه است كه شرطش اين است كه حقوق دايه قبلاً مشخص و روشن باشد، تا شيردادن كودك دچار اشكال احتمالى نشود. در اين صورت مادرى كه طلاق گرفته است، مىتواند آزادانه و بدون نگرانى از وضعيت شيردادن كودك به دنبال زندگى خود برود.
ترجمه اين جانب از آيه اين است: «و اگر خواستيد دايهاى براى شيردادن فرزندتان بگيريد، در صورتى رواست كه تعهدات خود را به طور شايسته ادا كنيد».
وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ
«و (هم) او را در دانش و بينش و جسم (اش) بر شما گشايشى داده است».
بررسى: كلمه «بر شما» در ترجمه زايد است، و به فرض اينكه براى رسايى مطلب بخواهيم در ترجمه بياوريم، بايد آن را داخل قلاب قرار دهيم، ولى افزودن آن هيچ گونه ضرورتى ندارد. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه بدين صورت است: «و دانش و نيروى جسمى [اش] را وسعت بخشيده است».
فَمَنْشَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّى وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّى إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِه فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَليلاً مِنْهُمْ فَلَمّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ امَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِه قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ
«پس هر كس از آن بنوشد، از (پيروان) من نيست، و هر كس از آن نچشد، به راستى او از من است. مگر كسى كه با دستش كفى برگرفت، پس (همگى) جز اندكى از آنان، از آن (نهر) نوشيدند. پس هنگامى كه (طالوت) با كسانى كه همراه وى ايمان آورده بودند، از آن (نهر) گذشتند، گفتند امروز ما را ياراى (مقابله) با جالوت و سپاهيانش نيست. كسانى كه به ملاقات خدا گمان (شايسته) دارند، گفتند: بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار، به اذن پروردگار پيروز شدند».
بررسى: اين مورد نيز همان مشكل ترجمه آيه 233 بقره را دارد كه عبارت محذوفى كه بايد داخل پرانتز قرار گيرد، در ترجمه لحاظ نشده است. توضيح اينكه پس از دستور طالوت مبنى بر عدم شرب از آب نهر مگر در حد كفى، گروهى از لشكريانش بى توجه به دستور طالوت، در حد سيراب شدن از آب نوشيدند؛ ولى گروهى ديگر يا از آب ننوشيدند، و يا در حد كفى - كه مجاز بودند - نوشيدند. در مورد دسته اول آيه مىفرمايد: «گفتند ما حريف جالوت و لشكرش نيستيم» ولى در مورد دسته دوم فرموده است: «آنانكه به ملاقات خدا يقين داشتند، گفتند چه بسيار گروه اندك...» دسته دوم خود به خود در آيه مشخص است، ولى در مورد دسته اول لازم است با افزودن جملهاى داخل پرانتز، ترجمه به گونهاى بيان شود كه مشخص شود كسانى كه گفتند ما حريف جالوت و سپاهش نيستيم، همه لشكريان طالوت نبودند، بلكه همان كسانى بودند كه به طور كامل از آب نوشيدند.
ترجمه اين جانب در مورد بخشى از آيه كه مورد نظر است، اين است: «هنگامى كه طالوت و مؤمنان همراهش از آن نهر گذشتند، [افراد سست عنصرى كه از نهر آب نوشيدند] گفتند: امروز، ما تاب [هماوردى با] جالوت و سپاهيانش را نخواهيم داشت».
وَ اتيهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ
«و خدا به او فرماندهى رسالت و حكومت و حكمت داد».
بررسى: عبارت «فرماندهى رسالت» در ترجمه زايد است.
فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى
«پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين به دستاويزى استوار چنگ زده است».
بررسى: «وثقى» مونث «اوثق» و صيغه تفضيل است به معناى محكمتر يا محكمترين، و يا به تعبير مترجم محترم، استوارتر يا استوارترين؛ چنان كه استاد در ترجمه آيه 22 لقمان همين كلمه را به درستى به «پايدارترين چنگآويز» ترجمه كردهاند. در ترجمه اين جانب اين تعبير به صورت «دستاويزى محكمتر» آمده است.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذى حآجَّ إِبْراهيمَ فى رَبِّه أَنْ اتيهُ اللّهُ الْمُلْكَإِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّىَ الَّذى يُحْيى وَ يُميتُ
«آيا به سوى آن كس كه از آن رو كه خدا به او پادشاهى داده بود (و بدان مىنازيد، و) درباره پروردگار خود با ابراهيم محاجه مىكرد، ننگريستهاى؟ چون ابراهيم گفت پروردگارم همان كس است كه زنده مىكند و مىميراند».
بررسى: محاجه شخص مورد بحث با ابراهيم، درباره پروردگار ابراهيم بود نه پروردگار خودش؛ چون پروردگار را قبول نداشت و خودش را صاحب اختيار مرگ و زندگى مردم مىدانست؛ علاوه بر اين در بخش بعدى آيه مىفرمايد: «ابراهيم [در پاسخ] گفت پروردگار من همان كسى است كه زنده مىكند و مىميراند».
ترجمه اين جانب از آيه بدين صورت است: «آيا به [داستان] آن مرد توجه نكردى كه خدا به او فرمانروايى عطا كرده بود [و به جاى سپاس، سرمست قدرت شده بود] و با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه مىكرد».
ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْيًا
«آن گاه آنها را فرا خوان، (و ببين كه) شتابان به سوى تو مىآيند».
بررسى «يأتينك» فعل مضارع بعد از امر و در محل جزم و جواب طلب «ادعهن» است و ترجمه بايد متناسب با شرايط نحوى آن باشد.
ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «آنگاه آنها را فراخوان تا شتابان به سوى تو آيند».
فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ
«پس مثل او همچون مثل سنگ خارايى است كه روى آن خاكى (نشسته) است».
بررسى: «صفوان» در لغت به معناى سنگ صاف و سخت است، از هر نوع كه باشد؛ ولى سنگ خارا به نوع خاصى از سنگهاى آذرين مىگويند. يكى از دو كوه كوچك و معروف كه در ضلع شرقى مسجد الحرام قرار گرفته، به همين علت كه معناى واژه مورد بحث، سنگ صاف و سخت است، به نام «صفا» ناميده شده، ولى جنس آن سنگ خارا نيست. سنگ خارا همان سنگى است كه در اصطلاح علمى و دانشگاهى به آن «گرانيت» مىگويند و به عنوان روبنا در ساختمان بزرگ و سطح بالا به كار مىرود، به خصوص به دليل عمر طولانىاش، غالباً براى پوشش كف سالنهاى پررفت وآمد مثل فرودگاهها و موارد مشابه از آن استفاده مىكنند.
فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذى اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ
«اگر بعضى بعض ديگر را امين دانست، آن را كه امين دانسته، بايد امانتش را (به او) بازپس دهد».
بررسى: اين ترجمه سه اشكال دارد: اول اينكه ضمير «كم» در ترجمه نيامده است. دوم اينكه «اُؤتُمِنَ» فعل مجهول است و به صورت معلوم ترجمه شده است. سوم اينكه «بعضكم بعضاً» يك اصطلاح عربى است و اصطلاح را در هيچ زبانى نمىتوان به صورت تحت اللفظ ترجمه كرد؛ زيرا از فرم عادى زبان مقصد خارج خواهد شد. ترجمه روشن آيه، با توجه به موضوع مطرح شده در بخش ابتدايى آيه اين است: «اگر يكى از شما ديگرى را امين دانست [و گرويى نگرفت]، بدهكار كه امين شناخته شده است، امانت [و بدهى] خود را بازپس دهد».